آرامش واقعی و دسترسی به آن یک رویاست.فرار از محدوده ای به محدوده دیگر در جستجوی این حس امری بیهوده است.اما حس یک آرامش گذر با طبیعت حاضر در یک نقطه خلوت نهایت دلخوشی است.
به یک روز بهاری در کنار جوی آبی و قدح در دست
شکوفه بر درخت سیب و گیلاس و گلابی بود و من سرمست
چناری چند و مجنون بیدی و دالانی خیال انگیز و رویایی
به دالانی روان آن جوی با غنج فریبایی و شیدایی
سمن سنبل به بر مستانه رقصان بود و لاله بر دلش داغی
شقایق نسترن نیلوفر نو رسته در دامان
یک باغی
میان باغ کنار جو کلبه ای ازجنس رزهای محبت بود
تمام بودنی ها را شمیم بوی خوش بودی و الفت بود
به یک سو نارون چتری گشوده مهر میگسترد بر افلاک
دگر سو بوی سنجد بود و بید و رستگان از خاک
مقابل تپه ماهوری زعهد باستان میگفت راز نرگس مستش
قرابه همنشین بود و ساقی را قدح می ریخت از دستش
نسیمی رشته گیسوی علفها شانه میکرد و به هم می تافت
زمین هم رخت سبزینش رفو کرده به هم میبافت
نوای عندلیب و قمری و فنچ و قناری شوق رویش بود
جهان اسرارمی گفت آسمان پیوسته در نجوای گویش بود
محبت موج میزد عشق عریان بر چمنها بود
به قطره قدرتی دیدم که جان یاسمن ها بود
چمن بود و دمن بود و یکی دشت ختن بود
به شوق ذره ها دیدم که خورشیدی به حال سوختن بود
رواق گنبد مینا ز هر سو با زمین گوئی
تلاقی داشت
زمین گوئی بسر از گنبد نیلوفری رنگینه
طاقی داشت
عجب نقشی ز نقاش ازل دیدم به یک لحظه به یک آنی
به بهت و حیرتی خواندم ز آیه آیه اش آیات قرآنی
زکثرت وحدتی دیدم همه ما بود و تنها بود
من وتو هم یکی بودیم و او پیوسته با ما بود
سروده اولین دقایق
سال ۱۳۹۶
هوشنگ قره داغی